پیچیده تر از آنچه فکر می کنید

به گزارش وبلاگ عینکی باهوش، دادگاه متهم امامی از همان ابتدا حاشیه زیاد داشت و حاشیه ها خودشان را درست در آغاز جلسه نهم نشان دادند، یعنی وقتی ورود تلفن همراه به دادگاه ممنوع شد. تلفن ها را تحویل دادیم و وارد دادگاه شدیم. پیش از ما اما قهرمانی و امامی در صندلی مخصوص به خود نشسته بودند با این تفاوت که قهرمانی از روی مدارک خودش می نوشت و امامی از روی مدارک خودش می خواند. آغاز با تاخیر دادگاه اما یک شوک دیگر هم داشت؛ امامی بدون کریمی فارسی آمده بود و می گفت از او خبر ندارد. قاضی هم متلکی بار وکیل مدافع کرد که آماده دفاع نیست و فقط می چرخد و مصاحبه می نماید. البته کریمی فارسی با کمی تاخیر آمد اما همان انتهای دادگاه نشست و قاضی به کل نوبت دفاع روز شنبه را از او گرفت.

پیچیده تر از آنچه فکر می کنید

دادگاه متهم امامی از همان ابتدا حاشیه زیاد داشت و حاشیه ها خودشان را درست در آغاز جلسه نهم نشان دادند، یعنی وقتی ورود تلفن همراه به دادگاه ممنوع شد. تلفن ها را تحویل دادیم و وارد دادگاه شدیم. پیش از ما اما قهرمانی و امامی در جایگاه مخصوص به خود نشسته بودند با این تفاوت که قهرمانی از روی مدارک خودش می نوشت و امامی از روی مدارک خودش می خواند. آغاز با تاخیر دادگاه اما یک شوک دیگر هم داشت؛ امامی بدون کریمی فارسی آمده بود و می گفت از او خبر ندارد. قاضی هم متلکی بار وکیل مدافع کرد که آماده دفاع نیست و فقط می چرخد و مصاحبه می نماید. البته کریمی فارسی با کمی تاخیر آمد اما همان انتهای دادگاه نشست و قاضی به کل نوبت دفاع روز شنبه را از او گرفت.

وکیل تسخیری

اغلب ما با کلمه وکیل تسخیری روبرو شده ایم، اما ممکن است برخی تصویر درستی از این اصطلاح بین المللی نداشته باشند. به زبان ساده وکیل تسخیری یک وکیل مدافع(یا در مواردی هیات وکلای مدافع) است برای دفاع از کسانی که از عهده دفاع از خود یا دریافت وکیل خصوصی در امور کیفری بر نمی آیند.

حالا ممکن است این مساله به بضاعت مالی برگردد یا شرایط اجتماعی طوری پیش برود که هیچ کس وکالت شخص مورد نظر را قبول نکند، به این ترتیب عملا متهم بدون وکیل می ماند.

در کشور ما برای دسترسی یکسان همه به دادرسی عادلانه در اصل 35قانون اساسی آمده در همه دادگاه ها طرفین دعوی، حق دارند برای خود وکیل انتخاب نمایند و اگر توانایی وکیل را نداشته باشند، باید برای آنها امکانات معین وکیل فراهم گردد.

آنها که نمی توانند از وکیل خصوصی استفاده نمایند از دادگاه درخواست نمایند تا وکیل معین کند و اگر دادگاه تشخیص دهد متهم قادر به انتخاب وکیل نیست با استفاده از بودجه دادگستری برای متهم وکیل معین می نماید. موارد استثنایی هم دارد که به بحث ما ارتباطی ندارد.

حالا تصور کنید یک نفر که از دادگستری حق الوکاله می گیرد تا از متهمی که در برخی موارد حتی او را ندیده دفاع کند، چقدر می تواند در این دفاع موثر باشد؟ وجدان کاری به کنار، اگر وکیلی پفراینده موکلی را خواند و به این حجت رسید که او متخلف است چه رفتاری خواهد نمود؟ کلا وکلای تسخیری چون پیوستی به جز انسانیت و وجدان کاری خود ندارند ممکن است از شعبده های وکالت خیلی استفاده ننمایند و پفراینده های تسخیری را در اولویت نگذارند.

در واقع وکلای تسخیری کوشش خودشان را می نمایند، اما در پفراینده های اینچنینی کوشش آنها کافی به نظر نمی رسد. با این مقدمه، از شما می خواهیم با ما همکاری کنید تا راحت تر از وکلای تسخیری که نقش چندانی در این پفراینده ایفا ننموده اند، عبور کنیم.

فرزان راد، حلقه گمشده

نهمین جلسه دادگاه، روز شنبه، دهم آبان، با احضار وکیل مدافع فرزام راد آغاز شد؛ متهمی که از او در لحظات مهمی از این پفراینده اسم برده شده، اما هیچ کس تصویر روشنی از او ندارد، همان طور که قهرمانی فرزام راد را جوری مفسد مالی فراری معرفی می نماید که دلت می خواهد با هزینه شخصی خودت بروی و این مفسد مالی را کت بسته تحویل قانون بدهی، امامی جوری از او صحبت می نماید که احساس می کنی کارآفرین و قهرمان اقتصاد است و باید در انتخاب چهره برتر سال به او رای بدهی! وکیل تسخیری آمد، ابتدا به شکل دفاعیات امامی و خطابه گویی و بیانیه خوانی اعتراض کرد و سپس لایحه خودش را خواند، یک سری حرف عمدتا تکراری در خصوص این که قانون ایراد دارد، قانونی که حداقل دادگاه در وضع آن دخالتی نداشته است.

بعد هم گفت موکل او خارج از کشور است و حتی برادر متهم با او همکاری ننموده و خودش هم متهم را ندیده است. قهرمانی هم آمد و خیلی وقت وکیل را نگرفت. شرحاتی در خصوص اتهامات داد، از گران نمایی 500درصدی املاک گفت، تعدادی از پیغام های فرزام را خواند، مقداری به بازی رسانه ای تیم امامی پرداخت و مدارکی در رد ادعاهای او در رسانه ها ارائه کرد. انگار همه چیز روی دور تند بود تا یکی از افرادی که بارها اسمش روی زبان ها آمده بود به جایگاه احضار گردد و انتها لحظه ای که خیلی ها انتظار آن را می کشیدند، فرا رسید.

متهم و محبوب

آتیلا امبروش، دزد افسانه ای مجارستانی که قبل از سرقت های مسلحانه از بانک ها، آژانس های مسافرتی و ادارات پست حسابی مست می کرد یکی از شخصیت های محبوب ملت شکست خورده مجارستان پس از فروپاشی بلوک شرق بود. مردی عجیب، نامتعادل و البته سختکوش و مرموز که یکی از تبهکاران شناخته شده محسوب می شد و مردم سال ها تی شرت ها و ماگ ها و کلاه های نقابدار با طرح او را از مغازه دارها طلب می کردند.

البته امبروش تنها مورد از این تبهکاران محبوب نیست. شاید خیلی ها تد کزینسکی را نشناسند، اما ما معمولا طراحی تصویر او را روی پیراهن آنارشیست ها یا حتی طبیعتگرایان دیده ایم، نابغه ای که برای جلوگیری از پیشرفت تکنولوژی برای مراکز علمی بمب پست می کرد و سه نفر را کشت.

جنایتکاران دنیای مدرن خیلی به آدم بدهای دوران کلاسیک شباهت ندارند و شما می توانید چه در مخالفت با سیستم قضایی، چه در اعتراض به وضع جامعه، چه به هر دلیل دیگری در خلوت خودتان برخی هایشان را دوست داشته باشید. هرچند در تمامی تجربه های قبلی که ذکر شد دست آخر این تبهکار بود که از چشم مردم افتاد و به سیاهچاله های نفرت مردم تبعید شد. واقعیت این است تبهکاری هیچ وقت محبوبیت ذاتی نمی آورد و تبهکارها آخر قصه همواره محبوب نمی مانند.

و متهمی که در این دادگاه، توجه های زیادی را به خود جلب کرد، مهدی محمدی بود.

رونمایی از مهدی محمدی

اگر مافیا بازی نموده باشید احتمالا می دانید برخی اوقات یک نفر در بازی هست که گره های زیادی را باز می نماید. همه آدم ها در او تقاطع دارند و اگر گره او باز گردد دست خیلی ها رو می گردد. مهدی محمدی، یکی از تقاطع ها در پفراینده امامی است.

شاید ندانید اما پرتعدادترین ترکیب اسم و فامیلی ایرانی، مهدی محمدی است. اغلب ما حداقل یک نفر به این اسم می شناسیم یا یک نفر با این اسم دیده ایم. آنهایی هم که تجربه اسامی مستعار دارند می دانند حسینی و محمدی و امثال این اسامی پر تکرار باب خوراک اسم مستعار هستند، اما مهدی محمدی داستان ما مثل هیچ کدام از آنها که شما دیده اید، نبود. او کسی بود که به قول قهرمانی، مسؤول پخش هدایا و رشوه های امامی بود، ادعایی که هنوز حکم دادگاه را به عنوان پشتوانه ندارد.

مثل یک دانش آموز دبیرستانی دهه شصتی صورتی تراشیده و موهای کوتاهی دارد، کت و شلوار یک دست، شیک و سورمه ای اش را با پیرهن سورمه ای اتو خورده ست نموده اما برخلاف لباس پوشیدن اش موقع حرف زدن نامرتب و به هم ریخته است، وسط حرف هایش نفس کم می آورد و جمله ها را کامل ادا نمی نماید، به خوبی روشن است از جایگاهی که در آن ایستاده می ترسد، قبول کنیم با سی و یک متهم و کلی شاکی و وکیل در پشت سر، قاضی مسعودی مقام و کلی دوربین در روبه رو و در سمت راست، محمد امامی و در سمت چپ رسول قهرمانی، جایگاه متهم محل بسیار ترسناکی است که کمتر کسی خود را در آن نمی بازد.

انتظار می رفت رونمایی از محمدی دادگاه را به یک نفس نفس تازه مهمان کند اما این دادگاه نشان داده که پفراینده هایی هستند که دلشان نمی خواهد جلو بفرایند. عنوان اتهامی محمدی معاونت در جرم بود، نه مشارکت! اما حرف های او از اول آغاز شد، از اول تر از آنجا که فکرش را بکنید!

محمدی از آنجا آغاز کرد که روی پای خودش ایستاده و حالا دفتر و دستکی با انواع و اقسام خودروهای مدل بالا برای خودش دارد، قصه ای آشنا تعریف کرد از پادویی که حالا تمام ماشین فروش های تهران می شناسندش، یک کثیرالسفر که ساعت های گران قیمت دست می نماید و در خیابان های بالای شهر می نشیند. ارتباطش با امامی به سال 91 برمی گشت که سه میلیارد تومان ماشین از او خریده و با هم کار نموده اند.

یک روزی بابت چک های برگشتی امامی از او قیر گرفته و فروخته و از این کار خوشش آمده و وارد بازار قیر شده، برای امامی خانه، ساعت، ماشین و حتی برای خریداران خودروهایش سیمکارت هم می خریده! و حتی زمانی که امامی مشکل نقدینگی داشته برایش پول جور می نموده است.

خبرنگارها انتظار یک کاراکتر مغز متفکر را داشتند، یک کارچاق کن توی مایه های وکیل مدافع ویتو کورلئونه در مجموعه پدرخوانده اما متهم داستان امروز فقط یک جیمی دهن لق به نظر می رسید که هرلحظه ممکن است همه چیز را لو بدهد!

جیمی اصطلاحی است برای جورکن ها که هر چیزی بخواهید برای شما در کسری از ثانیه رو می نمایند، از آن آدم هایی که از پراید 86 بدون رنگ در کویر لوت تا بلیت کنسرت بوچلی در میلان را در سریع ترین زمان ممکن فراهم می نمایند و در همه جا آشنا دارند، همان هایی که دلالی می نمایند و حالشان از این کار خوب است. همان هایی که هیچ وقت به نفر اول بودن فکر هم نمی نمایند، فقط مثل فرفره می چرخند و تدارکات چی های محشری هستند.

همه به این نتیجه رسیدند که این بابا کاره ای نیست، یک آدمی بوده که به خاطر این که یک قرانش را دو تومان بکند به هر دری زده، رئیس به او گفته ماشین بخر، خریده، گفته بفروش، فروخته! رشوه هایی هم که داده، نمی دانسته بابت چه چیز پرداخت می نماید.

اما اینها تا زمانی بود که قهرمانی نشسته بود؛ از لحظه ای که قهرمانی بلند شد ورق برگشت و محمدی حرف هایی زد که نظر جمع نسبت به او تغییر کرد. او زیر بار خیلی چیزها رفت، خیلی ارتباط ها را روشن کرد، از جلسه ای صحبت به میان آورد که به روشنی رد پای امامی را وسط ضمانت نامه ها نشان می داد و به نظر می رسید که کار تمام است اما امامی هنوز هم منکر ارتباط این شرکت ها با خودش می شد.

از آن به بعد قهرمانی انگار محمدی را به عنوان کارشناس خودش منصوب کرد، در خیلی از نقاط دادگاه به او و اطلاعاتش استناد می کرد، به عنوان مثال برای اعلام قیمت املاک از محمدی نظر می گرفت که از قضا محمدی هم اطلاعاتی که می داد علیه متهمان اصلی پفراینده استفاده می شد.

محمدی انگار یک ادوارد اسنودن در فرودگاه مسکو بود، کسی که در جلسات خصوصی حضور داشت و در حالی که عمر حمیدرضا حاجیان وکیل امامی به دادگاه او قد نداده بود، او دست پایین ترین متهمی به حساب می آمد که در جریان اغلب جلسات خصوصی و محرمانه های امامی قرار گرفته است و می تواند او را از دادگاه مستقیما به بهشت یا به جهنم ببرد که البته به نظر می رسد بین فرو رفتن و فرو بردن گزینه دو را انتخاب نموده است.

البته این آدم مورد اعتماد امامی، دو دست لوازم اسکی هم برای امامی آورده بود که اعلام این که به جای دبی، از منیریه آنها را خریده خنده همه را به سمت سقف بلند دادگاه شلیک کرد، حتی امامی!

در میان حرف های محمدی یک ادعا از اول تا آخر ثابت بود و حتی سوال های قاضی و قهرمانی هم در آن تاثیری نداشت، محمدی مدعی بود امین کریمی وجود دارد و خودش او را چند بار دیده است، ادعایی که قهرمانی به هیچ عنوان آن را نمی پذیرد و امین کریمی را یک شخصیت خیال پردازی شده می داند که قرار است به عنوان یک متهم فراری که همه چیز را برداشته و دررفته، خیلی ها پشت این اسم پنهان شوند.

گره کور دادستانی

واقعیت این است که استناد مهدی محمدی در خصوص وجود امین کریمی محکم تر از استدلال های قهرمانی از نظر عدم وجود چنین شخصی است. محمدی به خیلی چیزها تن داد و بسیاری از ادعاهای قهرمانی را تایید کرد، جز این یکی که می گفت من خودم اولین بار او را در راهروهای شرکت نفت پاسارگاد دیدم و با او به رستوران رفتیم.

قهرمانی اما استدلال اصلی که بر عدم وجود چنین شخصی دارد نبودن رد پای مالی از او در هیچ معامله ای چه در این پفراینده و چه در غیر از این پفراینده است. یک جایی از قهرمانی نقل شد که او فقط در معامله یک پراید دیده شده است.

می توان گفت و خندید که پراید امروز خیلی هم کالای گران قیمتی است اما اگر بپذیریم که قهرمانی در خصوص امامی درست می گوید و او اینقدر رد پای خودش را در ضمانت نامه ها درست پاک نموده، قهرمانی هم باید بپذیرد که ممکن است یک امین کریمی وجود داشته باشد که ردپایش را بهتر از امامی پاک نموده باشد!

چیزی که به زودی معین می گردد، هر چند، اظهارات محمدی درخصوص جلسه ای با حضور امین کریمی، حاجیان، امامی و فرزان راد در دبی که سر ضمانتنامه ها به دعوا کشید جای پای روشنی است که ردپای این چند نفر را در پشت پرده ضمانت نامه های بدون پشتوانه نشان می دهد.

کمی پیچیده تر از آنچه فکر می کنید

دادگاه بعد از ظهر با ادامه اظهارات محمدی دنبال شد، محمدی روان تر حرف می زد، کمتر مثل صبح نفس نفس می زد و انگار باری از روی دوشش برداشته باشند، با آرامش بیشتری در جایگاه حاضر شد.

در جلسه بعد از ظهر حرف هایی زد که قهرمانی می گفت تکمیل حرف های صبحش است، قهرمانی می گفت در راهرو حرف های مهم تری از جلسه صبح زده و برای گفتن آنها به جایگاه آمده است.

حرف های مهم تری هم بود. از شخصی به نام المدرسی نام برد که کارمند امامی بود، ولی کارهای امین کریمی و شرکت های ضمانت نامه بگیر بی پشتوانه را انجام می داد. از همکاری امامی و کریمی صحبت کرد، از این که در این همکاری امامی پشت پرده غندالی بوده، از املاک و خودروهایی که به نام همسر غندالی نموده، از نمایشگاه ساعت در سوئیس، از مسافرت هایی که برای کارهای امامی رفته و از پول جور کردن ها برای امامی، اما هرچه گفت زیر بار خیالی بودن امین کریمی نرفت.

خیلی از گره ها تا همین جا برای مخاطب باز شد و زونکن های تیم دفاع از امامی را تبدیل به کاغذپاره کرد، اما

دادرسی این قدرها هم ساده نیست. اظهارات یک متهم پفراینده علیه متهم دیگر آن هم در صحن دادگاه چه ارزشی دارد؟ شاهد اصلاً تشریفات خودش را دارد، این حرف ها به عنوان شهادت تلقی نمی شوند و نه تنها ممکن است متهمی دیگران را با خودش به زیر آب ببرد، حتی ممکن است جرم متهم دیگری را گردن بگیرد! دادگاهی عادلانه است که زیر بار اظهارات بی مدرک نرود.

هرچند وکیل متهم که بعد از او آمد، گفت موکلش در حال شفاف سازی است و فقط استرس دارد، او هم لایحه ای خواند و از این جبهه به دادگاه ورود کرد که موکلش جرم مالی ندارد.کارهایی برای امامی انجام داده، ولی نه آن طوری که اخلال در اقتصاد باشد. به زبان ساده تر این که یک کاری نموده که خوب نبوده، اما خیلی سخت نگیرید، اندازه جرم او به اندازه اتهامات وارده نیست. دنبال سود شخصی بوده، ولی با متهم ردیف اول وحدت قصد نداشته. وکیل محمدی بسیار فنی صحبت کرد و به نظر می رسید اگر در لایحه هر جمله را سه یا چهار بار ساده سازی نمی کرد، حداقل رسانه ای ها اغلب متوجه نمی شدند.

بعد از همه اینها هم گفت جرم انگاری نکنید، یک کمی در کنار متهم بایستید، شاید بتوان محمدی را تبرئه کرد. دعوا الان بر سر آدم هایی است که ضمانت نامه صادر و از آن سوءاستفاده نموده اند. محمدی هیچ کدام از این دو نیست و فقط برای رد کردن ردپای حساب ها از او استفاده نموده اند.

البته قهرمانی اینها را رد کرد. می گفت پرویز نسترن تهرانی به محض دیدن محمدی گفته این همان کسی است که همه ما را بدبخت نموده، محمدی توی حرف قهرمانی پرید و پرسید من چکار نموده ام؟! اما همه دادگاه در ساکت شدن او متفق النظر بودند.

ادامه دادگاه اما با ظهور پدیده ای جدید جذاب تر شد، متهم فاطمه شامانی!

من یک فرهنگی ام

فاطمه شامانی، همسر شهاب الدین غندالی، نفر بعدی دادگاه بود که احضار شد، اگر قسمت های قبلی سریال دادگاه امامی را دیده باشید، شرحات مفصلی در خصوص ظاهر این زن ارائه کردیم و برای این قسمت فقط به همین اکتفا می کنیم که چادر سفت و سختی به سر داشت و علاوه بر این که سخت رویش را گرفته بود، حتی در جایگاه متهم از ماسک استفاده می کرد و به این ترتیب چهره اش به هیچ وجه قابل تشخیص نبود و شما حتی نمی توانستید سن و سال کسی را که به عنوان همسر غندالی در جایگاه متهم حاضر شده ، تخمین بزنید.

برخی ها او را با شبنم نعمت زاده، دختر آقای وزیر مقایسه می کردند. حال این که نعمت زاده هم به این سختی رو نمی گرفت و بالاخره در فضای مجازی تصاویری از او وجود داشت، اما از شامانی هیچ تصویر روشنی وجود ندارد.

بلند شد، پشت تریبون ایستاد و وقتی قاضی از او پرسید معاونت در اخلال عمده و پولشویی به وسیله تحصیل اموال با علم به منشأ پول را قبول دارید؟! گفت: به هیچ وجه! و وقتی قاضی از او خواست از اتهامات وارده دفاع کند، شرح داد: دفاعی ندارم، چون بازپرس پفراینده گفته هرچه من بگویم، مسعودی مقام همان را می نویسد!

این حرف کافی بود تا مسعودی مقام بالاخره چهره یک قاضی شکیبا را کنار بگذارد و با شامانی رسما برخورد کند: بسه دیگه! خسته شدیم از بس حاشیه رفتید، این همه آپارتمان گرفتید حرفی ندارید بزنید، یک نفر یک حرفی زده ول کن نیستید. بازپرس اگر هم حرفی زده چرا شکایت نمی کنید؟! فقط حاشیه... عصبانی کردن قاضی کار بسیار سختی بود که شامانی یک تنه از عهده آن برآمد.

البته کوتاه هم نمی آمد، می گفت وکیلش دفاع خواهد نمود، اما قاضی مسعودی مقام پیش از این هم نشان داده بود که بلد است آدم ها را از صحبت های متفرقه به وسط پفراینده بکشاند، آرام آرام شامانی به خودش آمد و دید که دارد در مقابل دادگاه از خودش دفاع می نماید.

البته دفاعیات متهم شامانی با ورود قهرمانی همراه بود، قهرمانی کسی بود که شامانی را بازداشت نموده بود و به این ترتیب از ابعاد و زوایا پفراینده او به طور کامل اطلاع داشت.

شامانی عملا منکر پیغامک هایی که با امامی رد و بدل نموده نبود، اما طوری حرف می زد که انگار حرف هایی که در پیغامک ها رد و بدل می شده ،حرف های یومیه با یک دوست خانوادگی بوده و به نوعی منکر تاثیرگذاری هایی که در پیغامک ها از خودش نشان می داد، شد. قهرمانی اما می گفت شامانی در اولین روبروه با اسم امامی گفت: بسم ا... امامی دیگه کیه! بعد کم کم به حرف آمده و خودش و پسرش اقراق های زیادی داشته اند.

داستانی که قهرمانی از شامانی تعریف می کرد از یک معامله آپارتمان در دبی، دو واحد در نیاوران و یک خودروی لکسوس بوده، اما شامانی به نوعی می گفت همه آنها را خریده اند. شامانی می گفت سهام شرکت غندالی و آپارتمان منطقه پالم (یکی از گران ترین مناطق دبی) در امارات را واگذار نموده اند و واحدی در خیابان نیاوران خریده اند.

قهرمانی اما مدعی بود چندماه پس از واگذاری واحد دوم آپارتمان در نیاوران، از بانک با خانم شامانی تماس می گیرند و به او می گویند حساب هایشان تحت کنترل است، آنها هم یک معامله تدارک می بینند و طوری وانمود می نمایند که انگار در ازای واحد دوم، یک ملک و مقداری پول نقد واگذار شده است. البته شامانی به کل منکر این سناریو می گردد.

قاضی از شامانی پرسید شغل شما چیست؟ و شامانی در حالی که تن صدایش حداقل دو پله پایین تر آمده بود گفت من فرهنگی ام!

بام نیاوران

یک لحظه دادگاه را همین جا رها کنید، تلفن هایتان را بردارید و بام نیاوران را گوگل کنید، بعد یک فرهنگی بازنشسته را در آن تصور کنید! خب، دوباره به دادگاه بر می گردیم!

به جایی که شامانی شرح می داد که فرهنگی بازنشسته است و ماهی دو میلیون تومان حقوق می گیرد، اما این اموال با پول های همسرش خریداری شده که زمانی در دبی یک تاجر بود. یک تاجر در دبی که یک واحد را یک میلیارد و 800 میلیون تومان فروخته، 250هزار یورو(به قیمت روز) هم سهام شرکت را واگذار نموده و یک واحد شش میلیارد تومانی خریده است. بعد هم در قبال اظهارات پسرش گفت که پسرم دیوانه شده!

البته این را هم گفت که پیغامک ها را از خودش در می آورده و می گفته! چون امامی با گفتن این که تو هیچ کاره ای و حرفت خریدار نداره او را تهییج می نموده که بالاخره یک چیزی بگوید.

با نشستن شامانی نوبت وکیل مدافع او بود، وکیلی که ورژن به روزرسانی شده ای از کریمی فارسی بود و از بیخ دادرسی را قبول نداشت، ابتدا کمی صدایش را بالا برد، اما مسعودی مقام به او تذکر داد که متهم می تواند صدایش را بلند کند، اما وکیل اجازه ندارد، بعد سراغ این مساله رفت که پیغام ها شخصی هستند و طبق معمول به قهرمانی حمله کرد، اما به نظر می رسد همه اتفاق نظر دارند که برای باز شدن گره های این چنینی چندان هم دور از انتظار نیست که پیغام های رد و بدل شده بین متهمان بازیابی شوند، ضمن این که قهرمانی گفت که از 1600 پیغام رد و بدل شده فقط آنهایی را می خواند که مربوط به پفراینده است، وگرنه به مسائل شخصی کاری ندارد.

وکیل مدافع بعد از این که مثل دیگر متهمان از حمله به قهرمانی نتیجه نگرفت اصل دادرسی را زیر سوال برد، می گفت چون در زمان بازپرسی در کنار موکلم نبودم همه تحقیقات بی اعتبار هستند، البته مثل بقیه متهمان و وکلای آنها از حسن رفتار قهرمانی تعریف می نماید و می گوید که نماینده دادستان نه تنها همکاری می نموده بلکه همه جا اجازه می داده که حضور داشته باشیم.

این که بازپرس پفراینده این رفتارها را انجام داده یا نه و این که اگر انجام داده چرا هیچ کسی هیچ شکایتی تا امروز ننموده خودش سوال عجیبی است که باید ریشه های آن را در زندان جست وجو کرد. هرچند، همواره آخر حرف ها به این ختم می گردد که صحبت ها ضد و نقیض می گردد، مثل همین ادعای بازپرسی بدون حضور وکیل!

دانشگاه مجرم سازی

تا به حال زندان رفته اید یا شما هم جزو آن دسته از افراد هستید که می گویند تا به حال پای مان به کلانتری باز نشده؟! گذشته از این که به کلانتری رفتن بد است یا نه، افرادی که برای اولین بار بازداشت می شوند معمولا همکاری خوبی می نمایند، راحت حرف می زنند و به حل گره های پفراینده یاری می نمایند، حالا برخی ها این کار را به نجات از شرایط فعلی مربوط می دانند، اما واقعیت این است که برخی ها بازداشت را آخر خط می بینند و از سیر تا پیاز ماجرا را با آب و تاب و رنگی تعریف می نمایند.

بعد که به زندان می فرایند تازه می بینند خیلی زودتر از آنچه که می توانستند به حرف آمده اند و حالا حالاها جای سکوت داشته اند، بعد در یک دوره آموزشی از دیگر زندانیان یاد می گیرند که در تکمیل پفراینده و بازپرسی چه بگویند و با قاضی چطور رفتار نمایند.

باور کنید کسی که بازداشت می گردد با کسی که از زندان بیرون می آید زمین تا آسمان متفاوت است، چه نادم و چه کاربلد آدم ها بعد از زندان خیلی تفاوت می نمایند.

البته وکیل مدافع شامانی به فضای رسانه ای هم اشاره می نماید که فشار زیادی روی متهم و تیم دفاع او آورده اند، فراموش نکنیم که همین غندالی تا چند قدمی معرفی به عنوان وزیر آموزش و پرورش رفته بود، اما حالا در جایگاه متهم نشسته و همسرش در حال پاسخ دادن به سوالات قاضی و نماینده دادستان است.

وکیل مدافع شامانی کوشش زیادی می نماید تا غندالی را از پفراینده امامی دور کند، حتی می گوید که از نظر سازمانی اتهامات از توانایی موکلش خارج بوده و نمی توانسته چنین دستوراتی بدهد، از طرفی اعضای هیات مدیره همسو نبوده اند و غیر از همه اینها یک دستور از غندالی در این پفراینده نیست!

البته قهرمانی می گفت صورتجلسه روبروه اعضای هیات مدیره پر از نام غندالی است و به زبان خودمانی و غیر حقوقی اغلب اعضا روی غندالی اعتراف نموده اند!

البته قهرمانی از غندالی و برادرش که وکیل اوست هم دفاع می نماید، می گوید بدون حاشیه و جار و جنجال تمامی رد مال ها را انجام داده و اگر حکمی هم صادر گردد هیچ چیزی را بنا نیست که به بانک برگرداند، بعد با وکیل مدافع چک کرد که همواره در جلسات بازپرسی او حضور داشته و وکیل مدافع هم برخلاف حرف اول خودش تایید کرد، البته ما متوجه نشدیم که بازپرس اول کس دیگری بود یا نه، اما با تایید وکیل مدافع فرضیه باطل بودن تحقیقات عملا از بین رفت.

بعد از این نماینده دادستان که آرام تر از همواره صحبت می کرد گفت که پیغامک ها تقارن زمانی داشته و اگر یک چیزی در پیغامک عنوان شده در عمل هم رخ داده، به هرحال به نظر می رسید وکیل مدافع شامانی هم قانع شده و طبیعی بود که شامانی خودش زیر بار اتهامات نرود.

عصر، موقع خروج از دادگاه، حتی نمی شد حدس زد که جای غندالی بودن چه احساسی دارد، اما به خوبی می شد فهمید که این کلاف سر در گم به این سادگی که فکر می کنیم باز نخواهد شد.

ما جلسه بعدی دادگاه را غایب بودیم، هرچند، آب رودخانه پایین آمده و سنگ ریزه های کف رودخانه کم کم دارند خودنمایی می نمایند.

یک امامی آرام دیگر

سالن دادگاه رسیدگی به جرایم مالی پر بود و در یک صبح دل انگیز پاییزی دادگاه انقلاب میزبان تمام دار و دسته پفراینده امامی از خبرنگار و وکیل و متهم و نماینده دادستان بود.

تشریفات ورودی چند برابر، سالن بسیار کوچک تر، سقف بسیار کوتاه تر و جایگاه ها ناراحت تر بودند، فقط تفاوتی که مشهود بود قاضی از بلندی های سالن قبلی پایین تر نشسته و مثل فیلم های سینمایی نرده های چوبی بین حضار و متهم ردیف اول و وکلا فاصله انداخته بود.

اولین نفر محمد امامی بود که بلند شد، بی سر و صدا یکسری کاغذ پشت میز متهم گذاشت، دوباره نشست و از لابه لای پفراینده ها دوباره تعدادی کاغذ برداشت و بعد از چند بار که با خودش برای رفتن و نرفتن یکی به دو کرد، بالاخره پشت تریبون متهم ایستاد. قاضی هم مثل تمام شاهدان ماجرا قدم های مردد و تردیدهای عجیب او را بی صدا تماشا کرد.

برخلاف همواره همان ابتدا تشکر کرد که دادگاه فرصت دفاع به او داده و همه با چشم های باز به محمد امامی جدیدی نگاه می کردند که در دادگاه انقلاب پرده برداری شده بود. بعد شرح داد که به علت بیماری کرونای خانواده، خیلی آمادگی دفاع ندارد.

واقعا برای همه عجیب بود که رفتار امامی این قدر تغییر نموده است، اما دوباره به شکل قبلی دفاع خودش برگشت و به قاضی گفت که هیچ سند مالی ارائه نشده و دادگاه تنها براساس اظهارات دیگران علیه من پیش می رود، این دادگاه طراز شما نیست، من حتی اگر اعتراف هم بکنم شما نباید از من بپذیرید، چون رد پایی از من در هیچ جا وجود ندارد، نماینده دادستانی قصه گویی می نماید و از نظر تاریخی هم این قصه ها با هم تناقض دارد. چرا اصرار و لجاجت دارید که من را محکوم کنید؟

قاضی اما دوباره به میانه آمد و گفت که طراز دادگاه را خودش معین می نماید و کسی در این مسائل حق دخالت ندارد، اولا که مستندات هم بود، علاوه بر آن خانم شامانی هم گفت که همه پیغامک ها وجود داشته و افراد هم حضور شما را تایید نموده اند.

امامی کش دار و با گلایه صحبت می نماید، فرایند کش دار دادرسی که به نظر می رسید خودش آن را آغاز نموده حالا اول از همه خودش را خسته نموده که البته بیماری کرونای مادرش هم مزید بر علت شده است.

بلافاصله قهرمانی آمد و او هم از خودش دفاع کرد، قهرمانی گفت که در رسانه ها نوشته اند که من برای تحقیر به او می گویم رب فروش! اما این طور نیست، به نظر من اوج حقارت این است که بگوییم دست توی جیب مردم نموده است، وگرنه رب فروشی که برای او افتخار محسوب می گردد! قهرمانی می گفت به خاطر یکی دو روز جابه جا شدن تاریخ افتتاح حساب سر و صدا به پا نموده اند و می گویند فلانی دروغگوست، حالا امروز نه، دو روز قبل، دو روز بعد! وقتی یک حساب پشتوانه نداشته هر روزی که باز شده نمی تواند وام بگیرد. اصل ماجرا را رها نموده اند و شلوغ می نمایند.

قهرمانی حتی گفت که به او ساختگی بودن پیغام های رد و بدل شده را نسبت می دهند، واقعیت این است که استخراج پیغام ها اصلا مربوط به قهرمانی نبود، قهرمانی پیغام ها را از مقام های امنیتی گرفته که به درخواست قاضی ویژه استخراج شده بود.

این که تقابل قهرمانی با امامی از دیگر تقابل ها جذاب تر است را در این لحظه بیشتر می توان فهمید، قهرمانی به امامی گفت که تیم خبری تو می رود و از روی عکس ها اخبار ناقص درمی آورد، بعد قهرمانی یکی یکی نامه هایی را بلند کرد و به سمت امامی گرفت و گفت چرا توی عکس های بی کیفیت زوم می کنید؟! به من بگویید کپی مدارک را به شما بدهم! جالب این که امامی هم می گفت بده!

واقعیت این است که امامی و تیم اش بارها می گفتند که قهرمانی هیچ مدرکی ارائه نمی نماید و فقط نمایش می دهد، بیرون از دادگاه اما روی جایگاه های راهرو و بین اغلب اهالی رسانه همین حرف به نظرسنجی گذاشته شد، جالب این که همه به این نکته اشاره می کردند که امامی این همه کاغذ می آورد و فقط یکی دو برگه را به عنوان سند استفاده می نماید، در حالی که قهرمانی از توی زونکن جادویی اش آن قدر ورق بیرون می آورد که اختلاف این دو قابل چشم پوشی نیست.

شاید فکر کنید نویسنده تحت تاثیر قهرمانی قرار گرفته باشد، بر فرض این که درست باشد، آیا شما از نماینده دادستانی که در قبال ادعای متهمی که یک شرکت را به عنوان یک شرکت بین المللی اسم و رسم دار معرفی می نماید که طرف معامله او بوده، اسناد واگذاری آن شرکت به متهم را به همراه مهر شرکت به دادگاه نشان می دهد شما تحت تاثیر قرار نمی گیرید؟

واقعا امامی فارغ از گناهکار یا بی گناه بودن، بعد از آن حضور درخشان در دفاعیات روزهای اول، کم کم دارد میدان افکار عمومی را هم به قهرمانی می بازد، به نظر می رسد اگر به همین شکل ادامه پیدا کند روزهای آخر پاییز چیزی برای دفاع باقی نمانده باشد، امامی اگر مجرم نیست باید بجنبد، این راهی که در آن قرار گرفته به جایی جز اتاق اجرای احکام منتهی نمی گردد. هرچند یکی از دادگاه دیده ها می گوید که قاضی در برخی از موارد مجاب شده، چیزی که برای ما در این گزارش مهم نیست.

بعدازظهری که به غندالی رسید

در دادگاه نوبت بعدازظهر بالاخره قاضی از بین اسامی دست روی پادشاه مخلوع گذاشت و غندالی عظیم را که همین چند سال قبل به عنوان گزینه وزارت آموزش و پرورش از او رزومه و برنامه خواسته بودند را به جایگاه متهمان احضار کرد.

غندالی بدون این که هیچ تغییری در ظاهرش ایجاد شده باشد، با همان کت کرم رنگ کهنه و لبخندی که انگار از روی خستگی و بی حوصلگی بود، بلند شد، هیکلش را مثل یک نهنگ سنگین و خسته کشید و پشت تریبون ایستاد، قاضی ردیف اتهامی و اتهام او را خواند؛ معاونت در اخلال، کسب مال نامآغاز، مورد دو واحد در نیاوران و تسهیل دریافت تسهیلات برای شرکت های امامی و فرزان راد...

غندالی لبخندی به روی لب هایش نشست، آرام دست راستش را بلند کرد و با لهجه جنوبی و حالتی مظلومانه چیزی گفت که هیچ کس انتظارش را نمی کشید: آقای قاضی، من یک معلم ریاضی هستم، من اینجا به پناه آمدم...!

آدم که پیر می گردد

آدم که پیر می گردد مثل یک کشتی است که سوراخی در آن درست شده و هر روز سنگین و سنگین تر می گردد، شاید اگر اتفاقاتی که برای غندالی افتاده برای امامی یا کسی هم سن و سال امامی افتاده بود گریه می کرد، شاید اگر 10سال بعد در این دادگاه حاضر می شد هم همین طور، اما غندالی درست در روزهای بلاتکلیفی پای میز محاکمه آمده بود که نه می داند پیر شده و فرصت جبران ندارد، نه می داند که آن قدر جوان است که می تواند خودش را نجات دهد و این خودش یکی از نشانه های پیری است، این که آدم نمی داند پیر شده یا نه!

در این سن و سال تفاوت چندانی میان 15 سال و حبس ابد نیست، شاید غندالی چیزی می داند که می خواهد آن را پل آزادی کند. گزارش را اینجا تمام نمی کنیم، گزارش را می بریم به انتها حرف های غندالی، همانجایی که وکیل مدافع متهم آمد و گفت که غندالی تمامی اموال را برگردانده و امروز یک آپارتمان 80 متری بیشتر ندارد، همانجایی که به خوبی یادمان انداخت که گاهی می گردد از همان اول یک 80 متری را انتخاب کرد و این روزها را ندید.

منبع: جام جم آنلاین

به "پیچیده تر از آنچه فکر می کنید" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "پیچیده تر از آنچه فکر می کنید"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید