جوایز ادبی فعلی در رشد ادبیات کارایی ندارند، به همانی که توصیه شده است جایزه بدهید! خبرنگاران

به گزارش وبلاگ عینکی باهوش، زیورعالم درباره بی اعتباری جوایز ادبی گفت: جایزه ادبی در ایران دچار یک بحران هستی شناسانه می شوند. اصلاً برای چه برگزار می گردد؟! برای مردم مهم نیست روی یک کتاب چه نشانی آمده است؛ اما کافی است کتاب جایزه نوبل گرفته باشد، به سرعت برق و باد ترجمه و فروخته می گردد.

جوایز ادبی فعلی در رشد ادبیات کارایی ندارند، به همانی که توصیه شده است جایزه بدهید! خبرنگاران

گروه فرهنگ و هنر وبلاگ عینکی باهوش- راضیه صیادی؛ روز های منتهی به انتها سال؛ اخبار مربوط به اختتامیه فستیوال ها و جوایز ادبی یکی پس از دیگری اعلام می شوند. غالبا جوایزی تازه تاسیس و نوپا با اسامی وام گرفته از مشاهیر ادبی ایران. سوال پیش می آید که چگونه بنای تاسیس جایزه ای جدید نهاده می شود در حالی که هنوز توجیهی برای جایزه های برگزار گردیده قبل از آن که به سود ادبیات کشور بینجامد آورده نشده.

تاسیس جوایزی که نه تنها در تکمیل فعالیت های جوایز قبلی نقشی ندارند بلکه با موازی کاری ها و معرفی برگزیدگان مشترک در عرض هم قرار می گیرند؛ و با نشانه دریافت اثار میان مایه و گاه کم مایه مناسبتی زمینه فراوری اثاری در همان حد و اندازه را فراهم می نمایند؛ و حتی بعضی با کیفیتی نازل تر در داوری و حساسیت در گزینش اثر، هیچ تاثیری برای ارتقا و تعالی ادبیات و بازار نشر نداشته باشند؛ و با وجود ردپای بی اعتمادی و بی رغبتی مخاطبان به این جنس رویداد های ادبی، کارکرد مبهم و تعریف نشده احتیاج به برپایی جایزه ای جدید چطور حس میشود.

برای ریشه یابی و کنکاش در این خصوص با احسان زیورعالم، روزنامه نگار، نمایشنامه نویس، مترجم و منتقد ادبی، به مصاحبه نشسته ایم؛

دانشجو: جشنواره های ادبی که امروزه برگزار می شود تعداد قابل توجهی دارد، این در حالی است که در برگزاری چندی از این جشنواره ها حواشی فراوانی در بحث داوری ها و آثار برگزیده وجود دارد و بعضی از جشنواره ها هم پس از چند دوره برگزاری به دلایل مختلفی اعم از اقتصادی ناچار به تعطیلی می شوند و اغلب جشنواره های موجود در حال حاضر کم سابقه اند، با این وجود، برگزاری این جوایز را در رشد و تعالی ادبیات کشور مؤثر می دانید؟

درباره تعداد جوایز ادبی شخصاً از عدد و رقم معینی مطلع نیستم؛ اما بی شک عمر این جوایز عموماً کوتاه و زودگذر است. علت این کوتاهی عمر به ساختار جوایز ادبی در ایران بازمی شود. جایی که می توان تفاوت جوایز ادبی در دیگر کشور ها و ایران را نیز مقایسه کرد. عموم جوایز مهم ادبی با عمر طولانی، در بخش خصوصی فرهنگ برگزار می شود. جوایزی، چون بوکر، نوبل، پولتیزر و غیره، رویداد های فرهنگی غیردولتی به حساب می آیند. جوایز آن ها براساس وصیت فردی ثروتمند است که بخشی از ثروت خود را به امری فرهنگی اختصاص داده است. سرمایه در نظر گرفته شده در گردش است.

به عبارتی بنیادی که جایزه را هر ساله اهدا می نماید می تواند سرمایه اختصاصی را افزایش دهد، با مسائلی، چون تبلیغات، فراوری اثر هنری یا برگزاری رویداد هنری. به عبارتی سرمایه اقتصادی/فرهنگی مولد است. در بعضی کشور های ثروتمند همانند حاشیه خلیج فارس جوایز ادبی با حمایت حکومت برگزار می شوند، با این تفاوت که تعدادشان محدود، جوایزشان گران و البته رویکردشان بین المللی است. برای مثال سال جاری جایزه ادبی در قطر با موضوع ترجمه کتب عربی برگزار گردید و زبان فارسی در این دوره، بخش ویژه جایزه به حساب می آمد.

اما در ایران شرایط این گونه نیست. بخش دولتی متولی چند جایزه است که شاید مهمترینش جایزه جلال باشد. جایزه جلال یک جایزه ملی است؛ اما برای من معین نیست دامنه انتخابش چیست، اساس فکریش چه چیزی است و بر چه متر و معیاری جایزه می دهد. در مقابل وقتی به جوایزی، چون گنکور یا بوکر نگاه می کنیم شرایط متفاوت است. تکلیف معین است. البته در ایران جوایز موضوعی هم وجود دارد، مثل جایزه پروین با موضوع زنان؛ اما آن هم در موضوع خلاصه می شود و تکلیف فرم و قالب ادبی نامعین است. بماند که در جوایز دولتی دخل و تصرف در آرا اجتناب ناپذیر است. نمونه اش رویدادی است که بر سر احمد محمود آمد.

بخشی از جوایز ادبی در ایران هم خصوصی است؛ اما هزینه آن را نه از سرمایه یک ثروتمند که از عنوان یک نویسنده برداشت نموده اند. مثل جایزه راهنمایی یا گلیشیری. ولی هر دو نویسنده نه سرمایه گزافی برای برگزاری هر ساله جشنواره به جا گذاشته اند و نه فضای مناسبی برای جلب حمایت اقتصادی. نتیجه کار هم معین است، جوایز چند سالی است که اهدا نمی شوند. فراخوانی هم در کار نیست.

بخشی از جوایز ادبی هم خلق الساعه اند. این جوایز اصولاً بر مبنای احتیاج دولتی یا حکومتی پدید می آیند. به هر حال ردیف بودجه ای به اسم فرهنگ در نظر گرفته می شود و باید تا آخر سال خرج شود. راحت ترین کار دادن جایزه به یک نویسنده معتمد است. شاید دلیل دادن جوایز متعدد به یک اثر ادبی، آن هم در رویداد هایی که ذاتاً در تنافر با یکدیگرند، همین است.

نتیجه آنکه جایزه ادبی در ایران دچار یک بحران هستی شناسانه می شود. اصلاً برای چه برگزار می شود؟! چون نمی دانیم پس خروجی هم ندارد. برای مردم مهم نیست روی یک کتاب چه نشانی آمده است؛ اما کافی است کتاب جایزه نوبل گرفته باشد. به سرعت برق و باد ترجمه و فروخته می شود. این روز ها ناشناخته ترین جوایز ادبی غربی هم توانایی فروش را بالامی برد. نمونه اش هم بسیار است. رواج رمان های عامه پسند در سال های اخیر مصداق جالبی است، روی جلد این کتاب ها صرفاً نوشته شده است کتابی از فهرست نیویورک تایمز، فهرستی که ملاکش نه ادبیت کتاب، که میزان فروش کتاب است.

برای پیروزیت یک جایزه مهمرین عنصر زمان است. جایزه دیرپا، جایزه پیروز تری است. حتی اگر میزان جایزه اندک باشد. این تداوم و قدمت است که به جایزه مشروعیت می دهد. همه جوایزی که ما می شناسیم محصول قدمت اند. پس جایزه باید بتواند تداوم خودش را تضمین کند.

شما به جایزه جلال دقت کنید، نام داوران جایزه تا سال های اخیر نامعین بود. برای مخاطب مهم است نظر چه کسی درمورد یک کتاب دخیل بوده است. سال 1395 به لم یزرع بایرامی جایزه می دهند. پس از پنج سال تازه به چاپ سوم رسیده است. بماند که می دانیم کتاب های نشر نیستان با حمایت وزارت ارشاد به شکل وسیعی خریداری می شود، نمونه اش در گزارشی از شهاب دارابیان، خبرنگار شاخص کتاب آمده است. این خیابان سرعت گیر ندارد مریم جهانی، نامزد دوره دهم هم به چاپ پنجم رسیده است، شما مقایسه کنید با ملت عشق. پس ملاک انتخاب مخاطب جایزه جلال نیست.

درباره رشد ادبیات، بله زمانی که رقابت سالم باشد و شیوه کار جوایز روشن باشد، تلاشی برای کسب جایزه و سخت کوشی نویسنده نیز ارتقا پیدا می نماید. در شرایط کنونی در ایران، چنین چشم اندازی وجود ندارد. یعنی حداقل جوایز در رشد ادبیات کارایی ندارند. هرچند در جهان نیز جایزه ملاک صددرصدی رشد ادبیات نیست؛ ولی می تواند مؤلفه ای قوی به حساب آید.

همانند جوایزی که به کتاب های ترجمه ای اهدا می شود که نتیجه آن ترویج ادبیات کشور مبدا، در کشور های دیگر است. چیزی که ما در ایران اساساً نداریم. یعنی در ایران به مترجمان خارجی کتاب های فارسی جایزه ای اهدا نمی شود که این هم طبق قانون، وظیفه بنیاد سعدی است. در عوض بنیاد سعدی خودش سفارش می دهد و کتاب را ترجمه می نمایند، حالا چگونه در جهان پخش می نماید را من نمی دانم.

دانشجو: بین برگزیدگان جشنواره های مختلف در یک سال پیش می آید یک یا چند اثر مشترک باشند و در چند جایزه ادبی که توسط ارگان های مختلفی برگزار می شود برگزیده شده اند، این فرایند را موازی کاری در عملکرد جشنواره ها قلمداد نمی کنید؟

در گفتار بالا اشاره کردم که چنین اتفاقی به راحتی رخ می دهد. به چند دلیل معین، یک اینکه اساساً جوایز دولتی اهداف روشنی را پیش می گیرند. شما مدل کتاب های سوره مهر را بنویسید، بدون داشتن ادبیاتی قوی می توانید جایزه درو کنید! چون ادبیات کتاب مهم نیست، محتوای کتاب مهم است. درمورد بیشتر کتاب هایی از این دست می توان به جد مباحثه کرد.

در ایران هم نقد کتاب جدی نیست یا منتقدان آثار ضعیف دولتی را نقد نمی نمایند. نتیجه آنکه در جزیره های جداگانه کتاب ها توزیع می شوند. مخاطب هم به نقد ها توجه نمی نماید. هرچند در بعضی حوزه های تخصصی، مثل حوزه تئاتر که خودم در آن فعالم، توصیه ها کارساز است؛ اما نقد نقش پررنگی در بازار کتاب ندارد.

جوایز ادبی از سوی دیگر فقط برای برگزاری است. سری که درد نمی نماید را دستمال نمی بندند. به همانی که توصیه شده است جایزه بدهید. فرمان ساده و کارایی است. من تجربه خوانش و داوری در یک جشنواره دولتی را دارم. هرچند در برابر توصیه و فرزند فلانی است مقاومت کردم؛ اما همان جا دیدم خیلی وقت ها ارزش هنری در قضاوت اهمیت ندارد، محتوا بر فرم ادبی غلبه می نماید. با محتواگرایی هم ادبیات رشد نمی نماید.

دانشجو: جشنواره های که روز به روز دارد بر تعدادشان افزوده می شود و اکثراً اثر بدیعی برای معرفی به مخاطب ندارند و اهالی ادبیات معتقد هستند که محفلی شدن این جوایز مسبب اصلی سلب اعتماد مخاطب از این جشنواره ها شده است، کارکردشان چیست؟ و با این وجود چگونه می توانند در ترقی ادبیات و کیفیت آثاری که در ایران نوشته می شوند تأثیر بگذارند در حالی که در برگزاری این جوایز شایعاتی مبنی بر باندبازی و رفیق بازی وجود دارد و به برگزیدگان آن چندان اعتنایی نمی شود؟

کارکردشان که تبلیغاتی است. بین نیم تا یک درصد بودجه هر نهاد دولتی اختصاص به فرهنگ دارد. باید بودجه هم خرج شود. دقت کنید وزارت خانه ها یا سازمان ها روی تئاتر یا سینما سرمایه گذاری نمی نمایند. یا جایزه ادبی برگزار می نمایند یا اثر هنری در حوزه تجسمی خریداری می نمایند که به مرور زمان قیمتشان بالا می رود. فرمول ساد ه ای است.

هدف ارتقا هنر و ترقی ادبیات نیست. هدف سلب مسئولیت است. حالا در این رفتار سلبی باندبازی هم تعریف می شود. من نمی توانم بگویم صددرصد چنین است؛ اما از قدیم هم گفته اند تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها!

دانشجو: عده ای می گویند که تعداد جشنواره های ادبی ایران حتی در قیاس با کشور هایی مانند فرانسه کم است، این قیاس از نظر شما صحیح است؟

من درباره تعداد جوایز هر دو کشور اطلاعاتی ندارم؛ اما بدون شک میزان آثار ادبی نوشته شده در ایران نسبت به فرانسه کمتر است. گستره ژانر های آن ها هم بیشتر است. بازار کتاب فرانسه اساساً قابل قیاس با ایران نیست. آنجا داستان محصولی بسته نیست، فیلم می شود، سریال می شود، نمایش می شود. سنت اقتباس پابرجاست. آخرین اثر اقتباسی سینمایی ایرانی چیست! کسی یادش نمی آید. پس قیاس ایران و فرانسه قیاس اشتباهی است. در ایران بازار کتاب اولاً در انقیاد ترجمه است. بازار چاپ هم در انقیاد کتابسازی. پس فرصتی برای عرض اندام نویسندگان وجود ندارد.

دانشجو: تعداد کثیری از جایزه های ادبی حال حاضر را، جشنواره هایی با موضوع داستان کوتاه با هدف استعدادیابی تشکیل می دهند که شهرداری ها و ارگان های این چنینی متولی برگزاریشان هستند و کمابیش در فرایند داوری ها خوب عمل نموده اند. تعداد این جشنواره هارا چطور ارزیابی می کنید؟

درمورد خوب داوری کردن این نهاد ها من اطلاعی ندارم؛ چون ملاک داوری خوب باید معین باشد. به هر حال ما به داستان های خوانده شد در یک جشنواره دسترسی نداریم و نمی دانیم چه در جلسات گذشته است. اما یک موضوع مهم آن است که چرا شهرداری باید خود برگزار نماینده جایزه باشد؟

زمانی که رقابت سالم باشد و شیوه کار جوایز روشن باشد، تلاشی برای کسب جایزه و سخت کوشی نویسنده نیز ارتقا پیدا می نماید. در شرایط کنونی در ایران، چنین چشم اندازی وجود ندارد. یعنی حداقل جوایز در رشد ادبیات کارایی ندارند.

یکی از مسائل کشور ما همین است. چون نهادی پول جایزه را می دهد خودش هم باید در فرایند دخیل باشد. در حالی که شهرداری تخصصی در حوزه ادبیات ندارد؛ ولی وظیفه توسعه فرهنگی در فضای شهری دارد. او پیمانکار است و ادبا کارفرما. باید بودجه برون سپاری شود و توسط بنیاد های ادبی مستقل جایزه برگزار شود. برای مثال جایزه گلشیری و راهنمایی و امثالهم در هر جای جهان می تواند با حمایت اقتصادی شهرداری، ولی بدو ن دخالت محتوایی برگزار شود.

چنین ادراکی در سازمان های ایرانی وجود ندارد و نتیجه آنکه استعداد های برآمده از این رویداد ها هم به جایی نمی رسند که شاید لایقشان باشد؛ و جشنواره های نوپای داستان کوتاه چقدر می توانند در فرایند استعداد یابی و شناساندن نویسنده تازه کار پیروز عمل نمایند در حالی که حتی یک سری از همین جوایز تازه تاسیس شده هنوز برای بسیاری از اهالی ادبیات هم ناشناخته اند.

برای پیروزیت یک جایزه مهمرین عنصر زمان است. جایزه دیرپا، جایزه پیروز تری است. حتی اگر میزان جایزه اندک باشد. این تداوم و قدمت است که به جایزه مشروعیت می دهد. همه جوایزی که ما می شناسیم محصول قدمت اند. پس جایزه باید بتواند تداوم خودش را تضمین کند. چنین چیزی با شرایط کنونی کشور محال است. اول آنکه با تغییر دولت ها، فشار به بخش خصوصی بالا و پایین می شود. سیاست ها عوض می شود. دوم آنکه مسائل اقتصادی همواره خوفناک است. تورم هم بر همه چیز سایه افکنده؛ پس نوپایی این روز ها برای یک جایزه نه صفتی دوست داشتنی، که ترسناک است.

منبع: خبرگزاری دانشجو

به "جوایز ادبی فعلی در رشد ادبیات کارایی ندارند، به همانی که توصیه شده است جایزه بدهید! خبرنگاران" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "جوایز ادبی فعلی در رشد ادبیات کارایی ندارند، به همانی که توصیه شده است جایزه بدهید! خبرنگاران"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید